منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 58
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 112333
|
اینجا همه چی درهمه
چهارشنبه 92 مهر 17 :: 10:8 صبح :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
گاهی وقتها خیلی دور میشیم از اینکه ما هم یه روزی رفتنی هستیم. اما بعضی آدمها، بعضی اتفاقات، و بعضی حرف ها یه تلنگر میزنن که "فقط همین چند روزه"! یه دوستی که به تازگی باهاش آشنا شدم، دچار تومور مغزی شده. اونم یه جوونه مثل من و مثل خیلی های دیگه... و ناگهان می بینیم که دنیا چقدر زود از ما خسته میشه. چقدر زود... وقتی دیروز در کنارش بودم، احساس می کردم چقدر توانایی ش برای هضم این مشکل زیاده، و چقدر خوب میتونه به روی خودش نیاره. او الان میدونه که مرگ چقدر بهش نزدیکه. اما ما چی؟ شاید مرگ من کمتر از یک ساعت آینده باشه. اما کدوم کار من واسه جبران گذشته هاست؟ کدوم کارم با فکر به مرگ، انجام میشه؟.. برای آمرزش گناهان او و حتی گناهان خودمون که هر لحظه ممکنه ازین دنیا بریم، بیایید باهم بخونیم: استغفرالله ربی و اتوب علیه.. استغفرالله ربی و.. موضوع مطلب : دست و دل نوشته جمعه 92 شهریور 22 :: 11:40 عصر :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
گاهی آدم یه خاطراتی رو با خودش به دوش میکشه، که هرگز نه می تونه اونا رو بذاره پایین و نه می تونه اونا رو ببینه و حرفی نزنه. لحظاتی بوده که نمی خواد در حق کسی بدی کنه، اما بخاطر خیلی چیزا و خیلی حرفا، پا روی خودش و احساس خودش میذاره و این وسط تا تکلیفش با خودش مشخص بشه، یکی دیگه رو توی مردابی میندازه که نه دست و پا زدنش رو میتونه ببینه و نه غرق شدنش رو. و حالا .. حالا می فهمم که چقدر دیر شده...
موضوع مطلب : دست و دل نوشته |
||