سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 113264


دانلود آهنگ جدید



اینجا همه چی درهمه
جمعه 92 آبان 3 :: 11:15 صبح ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

اگر نمی توانی مدادی باشی که خوشبختی یک نفر را بنویسد پس حداقل سعی کن پاک کنی باشی که غم کسی را پاک کند !

............

کسی که میتونه کمکت کنه

فقط تو آینست...

فـــــــــقــــــــط !!! باور کن




موضوع مطلب :


جمعه 92 آبان 3 :: 11:3 صبح ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

دیشب ساعت 12 شب بعد از یه روز سرشار از کار و زحمت، یه سری به وبلاگ زدم و پیام های دوستانم رو خوندم.

واقعا خستگی رو فراموش کردم. اما هرکار کردم با گوشیم نتونستم وارد بخش ارسال یادداشت جدید بشم و پست جدیدی بزارم. این بود که امروز صبح، اولین کارم، گذاشتن یه پست جدید بود، برای همه.

هم کسایی که سید بودن و خیلی زحمت کشیدن و هم کسایی که به دیدن سیدها رفتن و واقعا زحمت خوردن خوراکی های خوشمزه رو کشیدن:))

الان هم که اومدم لپ تاپم رو روشن کنم، طول کشید تا روشن شه. طفلکی داره واسم ناز میکنه، آخه یه هفته روشنش نکردم و دور از انتظار بود!! میگه برو با همون گوشیت آن شو! عجبا..! آخرالزمانه:)

عید همگی مبارک





موضوع مطلب : زنگ تفریح


شنبه 92 مهر 27 :: 2:59 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.


جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…


رئیس دانشگاه

1)مردی فرهیخته و خوشتیپ

2)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم

یک وعده غذای سلف

1)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک

2)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز

کارت دانشجویی

1)کارت شناسایی و هویت دانشجو

2)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است

خوابگاه

1)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط

2)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش

شب امتحان

1)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است

2)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند
 

مشروط شدن

1)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از 18 نداشتم

2)نمک تحصیل در دانشگاه

وام دانشجویی

1)کمک هزینه برای دانشجو

2)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته

ازدواج دانشجویی

1)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم

2)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟

 




موضوع مطلب : زنگ تفریح


چهارشنبه 92 مهر 24 :: 8:16 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

میدونید بخواهید به یکی بگید "تو دخالت نکن" به انگلیسی چی میشه؟

.

.

.

.

.

You stay out of it





موضوع مطلب : علمی


چهارشنبه 92 مهر 24 :: 8:14 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

تفاوت مهم برای دو واژه ی crusade و turkey رو میخوام اینجا بگم:

واژه ی turkey اگر با حرف کوچک شروع شود، به معنی "بوقلمون" و اگر با حرف بزرگ شروع شود Turkey به معنی " کشور ترکیه" می باشد.

واژه ی crusade اگر با حرف کوچک شروع شود به معنی " سعی و کوشش فراوان" و اگر با حرف یزرگ شروع شود Crusade به معنی "جنگ های صلیبی" خواهد بود.







موضوع مطلب : علمی


چهارشنبه 92 مهر 24 :: 10:18 صبح ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

عید قربان آمدومن هم شدم قربانیت

گرچه من دعوت ندارم آمدم مهمانیت

مفلسم آهی ندارم در بساطم ناگزیر

این دل صد پاره و چشمان تر ارزانیت . .


                           




موضوع مطلب : زنگ تفریح


سه شنبه 92 مهر 23 :: 4:50 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       


یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دستنویس

آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت
بود، و با ارزش، وقتی به من داد،

تاکید
کرد که این کتاب مال توئه مال خود
خودته، و من از تعجب شاخ در آورده
بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی
رو بی هیچ مناسبتی به من بده، من
اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش
کردم .


چند روز بعدش به من گفت کتابت رو
خوندی؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا
گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش،
لبخندی زد و رفت.


همون روز عصر با یک کپی از روزنامه
همون زمان که تنها نشریه بود برگشت
اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت
روی میز، من داشتم نگاهی بهش
مینداختم که گفت این مال من نیست
امانته باید ببرمش، به محض گفتن این
حرف شروع کردم با اشتیاق تمام
صفحه هاش رو ورق زدن وسعی
میکردم از هر صفحه ای حداقل یک
مطلب رو بخونم .


در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست
از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون
روزنامه رو کشید از دستم بیرون و
رفت .

فقط چند روز طول کشید که اومد
پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و
عشق مثل اون روزنامه می مونه، یک
اطمینان برات درست می کنه که این
زن یا مرد مال تو هستش مال خود
خودت، اون موقع هست که فکر میکنی
همیشه وقت دارم بهش محبت کنم،
همیشه وقت هست که دلش رو به
دست بیارم، همیشه وقت هست که
اشتباهاتم رو جبران کنم، همیشه می
تونم شام دعوتش کنم اگر این بار یادم
رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش
بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می
کنم حتی اگر هرچقدر اون آدم با ارزش
باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما
وقتی که این باور در تو نیست که این
آدم مال منه، و هر لحظه فکر میکنی
که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به
راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با
ارزش ازش نگهداری می کنی و
همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه
ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من
نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی
اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته
باشه ... و اینطوره که آدم ها یه دفعه
چشماشون رو باز میکنن میبینن که اون
کسی رو که یه روز عاشقش بودن از
دست دادن و دیگه مال اونها نیست ...




موضوع مطلب : زنگ تفریح


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >