سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 112285


دانلود آهنگ جدید



اینجا همه چی درهمه
شنبه 92 مهر 27 :: 2:59 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.


جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…


رئیس دانشگاه

1)مردی فرهیخته و خوشتیپ

2)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم

یک وعده غذای سلف

1)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک

2)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز

کارت دانشجویی

1)کارت شناسایی و هویت دانشجو

2)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است

خوابگاه

1)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط

2)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش

شب امتحان

1)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است

2)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند
 

مشروط شدن

1)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از 18 نداشتم

2)نمک تحصیل در دانشگاه

وام دانشجویی

1)کمک هزینه برای دانشجو

2)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته

ازدواج دانشجویی

1)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم

2)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟

 




موضوع مطلب : زنگ تفریح


چهارشنبه 92 مهر 24 :: 10:18 صبح ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

عید قربان آمدومن هم شدم قربانیت

گرچه من دعوت ندارم آمدم مهمانیت

مفلسم آهی ندارم در بساطم ناگزیر

این دل صد پاره و چشمان تر ارزانیت . .


                           




موضوع مطلب : زنگ تفریح


سه شنبه 92 مهر 23 :: 4:50 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       


یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دستنویس

آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت
بود، و با ارزش، وقتی به من داد،

تاکید
کرد که این کتاب مال توئه مال خود
خودته، و من از تعجب شاخ در آورده
بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی
رو بی هیچ مناسبتی به من بده، من
اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش
کردم .


چند روز بعدش به من گفت کتابت رو
خوندی؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا
گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش،
لبخندی زد و رفت.


همون روز عصر با یک کپی از روزنامه
همون زمان که تنها نشریه بود برگشت
اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت
روی میز، من داشتم نگاهی بهش
مینداختم که گفت این مال من نیست
امانته باید ببرمش، به محض گفتن این
حرف شروع کردم با اشتیاق تمام
صفحه هاش رو ورق زدن وسعی
میکردم از هر صفحه ای حداقل یک
مطلب رو بخونم .


در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست
از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون
روزنامه رو کشید از دستم بیرون و
رفت .

فقط چند روز طول کشید که اومد
پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و
عشق مثل اون روزنامه می مونه، یک
اطمینان برات درست می کنه که این
زن یا مرد مال تو هستش مال خود
خودت، اون موقع هست که فکر میکنی
همیشه وقت دارم بهش محبت کنم،
همیشه وقت هست که دلش رو به
دست بیارم، همیشه وقت هست که
اشتباهاتم رو جبران کنم، همیشه می
تونم شام دعوتش کنم اگر این بار یادم
رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش
بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می
کنم حتی اگر هرچقدر اون آدم با ارزش
باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما
وقتی که این باور در تو نیست که این
آدم مال منه، و هر لحظه فکر میکنی
که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به
راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با
ارزش ازش نگهداری می کنی و
همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه
ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من
نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی
اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته
باشه ... و اینطوره که آدم ها یه دفعه
چشماشون رو باز میکنن میبینن که اون
کسی رو که یه روز عاشقش بودن از
دست دادن و دیگه مال اونها نیست ...




موضوع مطلب : زنگ تفریح


چهارشنبه 92 مهر 17 :: 11:52 صبح ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

امروز رو به همه ی کوچولوها بخصوص خواهر زاده ی عزیز یکساله ی خودم، همه ی مامان و باباها، همه ی جوونا که قصد دارن یه روزی مامان و بابا بشن، و همه ی پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها که یه روزی بچه بودن و یه روزی هم بچه کوچیک داشتن، تبریک میگم.

ایشالا دل همتون شاد باشه




موضوع مطلب : زنگ تفریح


چهارشنبه 92 مهر 17 :: 11:5 صبح ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

آمار بیشترین کسانی که تو ایران فحش  میخورن :
..عکاس عکس شناسنامه
داور فوتبال پلی استیشن
مراقب سر جلسه امتحان
گوینده ی تلفن همراه که میگه دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است

..................


روایت داریم که میگه دخترا وقتی از عروسی یا مهمونی بر میگردن تا یه هفته ادای رقص بقیه رو در میارن و هر هر میخندن :| :|
 
راس میگن؟؟؟
........................

یادش بخیر دوران دانشگاهــــــو !!
 
کلاس ما تو دانشگاه دوتا در داشت یکی آخر کلاس یکی نزدیک تخته ..
یه روز استاد گفت : تخته پاک کن نداریم یکی از آخر کلاس بره از یه کلاس دیگه تخته پاک کن بگیره ...
یه پسره پاشد از در ته کلاس رفت بیرون !!!
بعد دو دقیقه در جلو کلاس رو باز کرد و گفت : سلام استاد,ببخشید شما تخته پاک کن دارید که نخواین؟؟ :|
یهو کلاس به اِذن الهی به پرواز درآمد :))))))))
.......................................
یکی از فامیلامون اسم بچشو گذاشته سپنتا
هر موقع مادرش صداش میزنه میگم 15 تا
..................

اگه مُروا اسم دختره پس «مروارید» یه جمله ی خبریه!
................................
دقت کردید مریخیا وقتی پاشون پیچ میخوره زمین
نمیخورن ،
مریخ میخورن ؟ !



موضوع مطلب : زنگ تفریح


دوشنبه 92 مهر 15 :: 10:49 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

ینی من تو کار خدا موندم که چرا وسط سخت ترین سوال امتحان مسخره ترین آهنگ ممکن تو ذهنم پلی میشه !

” آقا یه بار بوش زنگ زد و گفت این خانومه که خیلی دلبره از جنیفرلوپز ما بهتره نیناش ناشم بلده؟ “

.....................

یادش بخیر دوران جاهلیت بود…

Yahoo ! Chat > Join The Room > Regional > Asia

.............................

به دوستم میگم 1024 تا پیامبر داشتیم؛میگه یعنی 1گیگ؟؟

ینی افسوس خوردیم که با چه کسانی شدیم 70 ملیون نفر

.............................

یه روز میخوام برم آموزش پرورش پول تمام پنجشنبه هایی که رفتم مدرسه رو بگیرم

دهه شصتیا می فهمن چی میگم !

..............................

به خدا اگه این کیسه های هوایی که به اسم چیپس میندازن به ملت رو تو صنعت اتوموبیل سازی استفاده کنن، چقدر جلو

این کشت و کشتار تو جاده ها و نسل کشی رو می گیره!!!

...............................

خارجیا با مخفف کردن Short message service به sms خواستن به دنیا بگن که خیلی زمان براشون ارزش

داره…… ولی ما با مخفف کردن sms به s جای بحث نذاشتیم براشون 1 مطالب لایک خور فیس بوک   استاتوس های فیس بوک (سری 3)

...........................

امروز رفتم ماست بخرم، گرون نشده بود !!! خواهشمندم مسئولین رسیدگی کنند.

...............................

دیشب یه مطلب مهم درباره ی ضررهای قلیون تو مجله خوندم خیلی ترسیدم!

بیاین به هم قول بدیم… تا آخرعمر دیگه هیچ وقت مجله نخونیم!!

............................

دیشب اینترنتم قطع شد رفتم یه ذره با خانواده نشستم،باهاشون آشنا شدم به نظر آدماى خوبى میان




موضوع مطلب : زنگ تفریح


دوشنبه 92 مهر 15 :: 3:45 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

عکس های خنده دار

منبع: خنده بازار




موضوع مطلب : زنگ تفریح


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >