منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 86
بازدید دیروز: 35
کل بازدیدها: 112205
|
اینجا همه چی درهمه
چهارشنبه 92 آذر 13 :: 10:30 صبح :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
من به آمار زمین مشکوکم اگر این سطح پر از آدمهاست پس چرا این همه دلها تنهاست..!! بیخودی می گویند هیچکس تنها نیست چه کسی تنها نیست، همه از هم دورند..! همه در جمع ولی تنهایند من که در تردیدم، تو چطور؟ موضوع مطلب : اشعار ماندگار دوشنبه 92 آذر 11 :: 9:18 عصر :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
من اینجا بس دلم تنگ است .... و هر سازی که می بینم بد آهنگ است... بیا ره توشه برداریم .... قدم در راه بی برگشت بگذاریم... ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟!! موضوع مطلب : اشعار ماندگار دوشنبه 92 آذر 4 :: 12:13 صبح :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.. موضوع مطلب : اشعار ماندگار سه شنبه 92 آبان 7 :: 8:26 عصر :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
بخوام از تو بگذرم من با یادت چه کنم تو رو از یاد ببرم با خاطراتت چه کنم حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم ........... این آهنگ رو دارم الان گوش می کنم، گفتم بد نیست قسمتیش رو اینجا بنویسم. موضوع مطلب : اشعار ماندگار دوشنبه 92 مهر 1 :: 9:43 عصر :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تابپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین با خودم می گفتم : زندگی، راز بزرگی است که در ما جارست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ هیچ!!! زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری شعله گرمی امید تو را ، خواهد کشت زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است ، که نخواهد آمد تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی ظرف امروز ، پر از بودن توست شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با ، امید است زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ، به جا می ماند زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق زندگی ، فهم نفهمیدن هاست زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند چای مادر ، که مرا گرم نمود نان خواهر ، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم. سهراب سپهری موضوع مطلب : اشعار ماندگار یکشنبه 92 شهریور 31 :: 12:15 عصر :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
ای کاروان، ای کاروان لیلای من کجا می بری با بردن لیلای من جان و دل مرا می بری ای کاروان کجا می روی لیلای من چرا می بری در بستن، پیمان ما تنها گواه ما شد خدا تا این جهان، بر جا بود این عشق ما بماند بجا ای کاروان کجا می روی لیلای من چرا می بری فنا نگیرد به دنیای فانی شراره عشقی، که شد زندگانی به یاد یاری، خوشا آه و اشکی به سوز عشقی، خوشا زندگانی همیشه خدایا، محبت دلها به قصه بماند، بنام دل ما ای کاروان، ای کاروان لیلای من کجا می بری با بردن لیلای من جان و دل مرا می بری ای کاروان کجا می روی لیلای من چرا می بری دانلود آهنگ با صدای کوروس سرهنگ زاده
موضوع مطلب : اشعار ماندگار پنج شنبه 92 شهریور 7 :: 6:52 عصر :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
به طاها...به یاسین...به معراجِ احمد...
به قدر و...به کوثر...به رضوان و طوبی... به وحی الهی...به قرآنِ جاری
به تورات موسی...و انجیل عیسی بسی پادشاهی کنم در گدایی چو باشم گدایِ گدایان زهرا چه شب ها که زهرا، دعا کرده تا ما همه شیعه گردیم و بیتاب مولا غلامی این خانواده، دلیل و مرادِ خدا بوده از خلقت ما مسیرت مشخص...امیرت مشخص مکن دل دل، ای دل...بزن دل به دریا که دنیا...که دنیا...که دنیا...به خسران عقبی، نیرزد به دوری ز اولاد زهرا نیرزد... و این زندگانیِ فانی...جوانی...خوشی های امروز و اینجا... به افسوس بسیار فردا...نیرزد اگر عاشقانه هوادار یاری اگر مخلصانه گرفتار یاری اگر آبرو میگذاری به پایش یقینا...یقینا...خریدارِ یاری بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت چه اندازه در ندبه ها زاریاری به شانه کشیدی...غم سینه اش را و یا چون بقیه تو سربارِ یاری اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردارِ یاری به گریه شبی را سحر کردی یا نه چه مقدار بیتاب و بیمارِ یاری دل آشفته بودن...دلیل کمی نیست اگر بیقراری بدان یارِ یاری و پایان این بیقراری...بهشت است بهشتی که سرخوش ز دیدارِ یاری نسیم کرامت وزیدن گرفته و باران رحمت چکیدن گرفته مبادا بدوزی نگاه دلت را...به مردم که بازار یوسف فروشی در این دورهِ بد...شدیدا گرفته خدایا به روی درخشان مهدی... به زلف سیاه و پریشان مهدی به قلب رئوفش که دریای داغ است به چشمان از غصه گریان مهدی به لب های گرم علی...یا علیش به ذکر حسین و حسن جان مهدی به دست کریم و نگاه رحیمش به چشم امیدِ فقیران مهدی به حال نیاز و قنوت نمازش... به سبحان...سبحان...سبحان مهدی به برق نگاه و به خال سیاهش به عطر ملیح گریبان مهدی به حج جمیلش...به جاه جلیلش به صوت حجازیه قرآن مهدی به صبح عراق و شبانگاه شامش به آهنگ سمت خراسان مهدی به جان داده های مسیر عبورش به شهد شهود شهیدان مهدی مرا دائم الاشتیاقش بگردان مرا سینه چاک فراقش بگردان تفضل بفرما بر این بنده بی سر و پا مرا همدم و محرم و هم رکاب سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان یا مهدی...یا مهدی...مددی
من اینو خیلی خیلی دوست دارم آخه خداییش چقدر از خواب جمعه ها زدیم؟؟!!!
موضوع مطلب : اشعار ماندگار |
||