سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 110647


دانلود آهنگ جدید



اینجا همه چی درهمه
دوشنبه 92 مهر 22 :: 10:23 صبح ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       


گاهی باید نبخشید کسی را،


که بارها او را بخشیدی و نفهمــــید ،


تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد !


گاهی نباید صبـــر کرد ...


باید رها کرد و رفت تا بدانند ، 


که اگر ماندی ، رفتن را بلد بوده ای !


گاهی بر سرکارهایی که ،


برای دیگران انجام میدهی ،


باید منت گذاشت ...


تا آن را کم اهمیت نداننــــد !


گاهی باید بد بود برای کسی ،


که فرق خوب بودنت را نمی داند !


و گاهی ...


باید به آدمها از دست دادن را متذکر شد !


آدمها همیشه نمی مانند ...


یکجا در را باز می کنند ...


و برای همیشه می رونـــد ..

 

"خسرو شکیبایی"




موضوع مطلب : پند و حکمت


یکشنبه 92 مهر 21 :: 8:37 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

گاهی دلت انقدر پره و انقدر گرفتس که می خوای دنیا، دنیا نباشه.

همون لحظه یکی میاد و می خواد باهات درد دل کنه!

آخ که چه حالی داری. می دونم..

می خندی واسه اینکه شاد بشه. لطیفه تعریف می کنی و بهش میگی غصه نخور بابا. دنیا مگه چند روزه؟ مطمئن باش درست میشه...!

بعد توی گلوت یه چیزی میاد و فشارت میده و میگه پس خودت چرا با این لالایی خوابت نمیبره؟!!

ولی جوابی نمی تونی واسه این بغض کهنه پیدا کنی و باز هم تنها می مونی با تنهایی خودت.

دوستت میره، اما یه روزی می فهمه که تو شکل همون سیب تصویر بالا بودی براش و این بهترین یادگاری هست که از خودت میذاری..




موضوع مطلب : دست و دل نوشته


یکشنبه 92 مهر 21 :: 7:28 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

تاحالا براتون پیش اومده که ببینید یکی به یه درجه و مرتبه ای رسیده که اصلا براتون قابل درک نیست؟

آخ آخ آخ

امروز داشتم میومدم خونه که یه ماشین نسبتاً خوب از یه کوچه از جلوم اومد که رد شه، دیدم راننده اش یه خانمی بود که همکلاسیه من بوده عهد بوق!

من تنها صحنه ای که از این خانم یادمه اینه که حتی حرف زدنش رو هم بلد نبود، و بسیار سطح زندگی پایینی داشت.

آخ من سوختم که چرا من ماشین ندارم پس!!

نیم ساعت پیاده روی کردم تا این مساله رو واسه خودم هضم کنم. آخرشم هیچی به هیچی.

اینا شانس دارن والا

دست از پا درازتر دوتا نون خریدم، اومدم خونه، داغ داغ زدم به بدن، تا یکم آروم شم.

آخیش... گشنه ام بوداا




موضوع مطلب : دست و دل نوشته


یکشنبه 92 مهر 21 :: 1:4 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       
دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده
خبر داری؟
نوچ نوچ

بی خبری؟
نوچ نوچ
پس تو خر من هستی!!!!!!!!!!!
استدلالو داشتی جان من؟؟!!
و به این ترتیب ما بزررگ شدیم به صورت اسکول وار!
.
.
اینم علت تنفر خیلیا از ریاضی:

10 20 سه پونزده
هزار و شصت و شونزده
هرکی می گه 16 نیست!!!!
17 18 19 20
مغز داشتیم ما؟؟؟!!!
......................

یه استادی بوده که هر سری میرفته سر کلاس به دخترا تیکه مینداخته .
یه روز دخترا تصمیم گرفتن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون ....
قضیه به گوش استاد رسید...
جلسه ی بعد استاد کمی دیر رفت سر کلاس و برای توجیه دیر اومدنش گفت: از انقلاب داشتم میومدم، دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده، رفتم جلو پرسیدم ماجرا چیه؟ گفتن با کارت
دانشجویی شوهر میدن !
دخترا پا شدن که برن بیرون، استاد گفت: کجا میرید ، وقتش تموم شده ، تاساعت 10 بود !!


...............................
چندتا عمه ی پیر دارم همیشه توی عروسی ها میان سیخونک میزنن تو پهلوم در گوشم میگن :
بعدی تویی , بعدی تویی
البته دیگه اینکارو نمیکنن....
چون توی ختم ها منم باهاشون همین کارو کردم...
...................

"سسش سسسا" چیست؟؟؟؟
.

.
.
.
.
.
.
رضایت یک اصفهانی از کیفیت سس
...................
منبع: خنده بازار



موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 مهر 17 :: 11:52 صبح ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

امروز رو به همه ی کوچولوها بخصوص خواهر زاده ی عزیز یکساله ی خودم، همه ی مامان و باباها، همه ی جوونا که قصد دارن یه روزی مامان و بابا بشن، و همه ی پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها که یه روزی بچه بودن و یه روزی هم بچه کوچیک داشتن، تبریک میگم.

ایشالا دل همتون شاد باشه




موضوع مطلب : زنگ تفریح


چهارشنبه 92 مهر 17 :: 11:5 صبح ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

آمار بیشترین کسانی که تو ایران فحش  میخورن :
..عکاس عکس شناسنامه
داور فوتبال پلی استیشن
مراقب سر جلسه امتحان
گوینده ی تلفن همراه که میگه دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است

..................


روایت داریم که میگه دخترا وقتی از عروسی یا مهمونی بر میگردن تا یه هفته ادای رقص بقیه رو در میارن و هر هر میخندن :| :|
 
راس میگن؟؟؟
........................

یادش بخیر دوران دانشگاهــــــو !!
 
کلاس ما تو دانشگاه دوتا در داشت یکی آخر کلاس یکی نزدیک تخته ..
یه روز استاد گفت : تخته پاک کن نداریم یکی از آخر کلاس بره از یه کلاس دیگه تخته پاک کن بگیره ...
یه پسره پاشد از در ته کلاس رفت بیرون !!!
بعد دو دقیقه در جلو کلاس رو باز کرد و گفت : سلام استاد,ببخشید شما تخته پاک کن دارید که نخواین؟؟ :|
یهو کلاس به اِذن الهی به پرواز درآمد :))))))))
.......................................
یکی از فامیلامون اسم بچشو گذاشته سپنتا
هر موقع مادرش صداش میزنه میگم 15 تا
..................

اگه مُروا اسم دختره پس «مروارید» یه جمله ی خبریه!
................................
دقت کردید مریخیا وقتی پاشون پیچ میخوره زمین
نمیخورن ،
مریخ میخورن ؟ !



موضوع مطلب : زنگ تفریح


چهارشنبه 92 مهر 17 :: 10:8 صبح ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

گاهی وقتها خیلی دور میشیم از اینکه ما هم یه روزی رفتنی هستیم. اما بعضی آدمها، بعضی اتفاقات، و بعضی حرف ها یه تلنگر میزنن که "فقط همین چند روزه"!

یه دوستی که به تازگی باهاش آشنا شدم، دچار تومور مغزی شده. اونم یه جوونه مثل من و مثل خیلی های دیگه... و ناگهان می بینیم که دنیا چقدر زود از ما خسته میشه. چقدر زود...

وقتی دیروز در کنارش بودم، احساس می کردم چقدر توانایی ش برای هضم این مشکل زیاده، و چقدر خوب میتونه به روی خودش نیاره. او الان میدونه که مرگ چقدر بهش نزدیکه. اما ما چی؟ شاید مرگ من کمتر از یک ساعت آینده باشه. اما کدوم کار من واسه جبران گذشته هاست؟ کدوم کارم با فکر به مرگ، انجام میشه؟..

برای آمرزش گناهان او و حتی گناهان خودمون که هر لحظه ممکنه ازین دنیا بریم، بیایید باهم بخونیم:  استغفرالله ربی و اتوب علیه.. استغفرالله ربی و..




موضوع مطلب : دست و دل نوشته


<   1   2   3   4   >