منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 112488
|
اینجا همه چی درهمه
یکشنبه 92 آذر 10 :: 3:10 عصر :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرفی بزنی، حتی چند کلمه، نظرم را بپرسی، یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی؛ اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی، فکر می کردم که چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی :"سلام". اما تو خیلی مشغول بودی. یکبار مجبور شدی منتظر شوی، و برای مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی، جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی، خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی، اما تو به طرف تلفن دویدی، و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات باخبر شوی. تمام روز با صبوری منتظرت بودم، با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی. متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می کشیدی، سرت را سوی من خم نکردی!! تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری. بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی، نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی را نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی. در حالیکه درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری. باز هم صبورانه انتظار تو را کشیدم و تو در حالیکه تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!! موقع خواب، فکر می کنم خیلی خسته بودی، بعد از آنکه به اعضای خانواده ات شبخیر گفتی، به رختخواب رفتی و فورا به خواب رفتی، نمی دانم که چرا به من شبخیر نگفتی، اما اشکالی ندارد، آخر مگر صبح به من سلام کردی؟! هنگامی که به خواب رفتی، صورتت را که خسته از تکرار یکنواختی های روزمره بود، عاشقانه لمس کردم. چقدر مشتاقم که به تو بگویم: چطور می توانی زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی.. احتمالا متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی. حتی دلم می خواهد به تو یاد دهم که چطور در برابر دیگران صبور باشی. من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم، منتظر یک سر تکان دادن، یک دعا، یک فکر، یک گوشه ای از قلبت که به سوی من آید، خیلی سخت است که مکالمه ای یک طرفه داشته باشی. خب، من باز هم سراسر از عشق منتظرت خواهم بود... موضوع مطلب : زنگ تفریح دوشنبه 92 آذر 4 :: 12:13 صبح :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.. موضوع مطلب : اشعار ماندگار جمعه 92 آذر 1 :: 11:44 صبح :: نویسنده : هانیه رضایی زاد
اینجا یه تست IQ گذاشتم که قابل اعتماد و جالبه. اگر دوست داشتید، عددی که برای تست تون بدست اومد رو در بخش نظرات بنویسید. لینکی گذاشتم که از اون لینک می تونید وارد وبلاگی بشید برای انجام این تست. موضوع مطلب : روانشناسی |
||