سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 110628


دانلود آهنگ جدید



اینجا همه چی درهمه
پنج شنبه 92 دی 19 :: 12:37 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

بالاخره امتحانام تموم شد.

بعد چند هفته، اومدم به وبلاگم سر زدم و ایشالا کم کم دوباره شروع به بروز رسانی کنم.

موفق و موید باشید در پناه حق




موضوع مطلب : دست و دل نوشته


چهارشنبه 92 آبان 29 :: 10:28 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

تمام شد.

سخنرانی خیلی خوبی داشتم.

متشکرم از همه ی دوستانی که حمایتم کردند.




موضوع مطلب : دست و دل نوشته


دوشنبه 92 آبان 27 :: 6:11 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

پس فردا (چهارشنبه) سخنرانی دارم برای مقاله ام.

مسلط هستم، اما خب استرس یه چیز طبیعیه دیگه.

تو کلاس روی این پله ی جلوی کلاس میری برای ارائه کلاسی، استرس می گیری.. چه برسه بخوای چند تا پله رو تو سالن همایش بالا بری.

اووووففففففف پوزخند

دعا




موضوع مطلب : دست و دل نوشته


دوشنبه 92 آبان 20 :: 8:40 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

امروز هم مثل دیروز ساعت 7صبح رفتم و 8شب برگشتم خونه. با یه چهره ی خسته و دلی خسته تر.

چقدر انگیزه چیز خوبیه. من که ندارم، گاهی واقعا خسته ام. انقدر خسته که خوابم نمیاد، اما دلم می خواد یه چند سالی رو راااحت بخوابم.

گاهی دلت برای کسی اونقدر تنگ میشه که دلت می خواد کنارت باشه. گاهی دلت انقدر هوای کسی رو می کنه که این هوا از چشمات می چکه. گاهی اونقدر نیازمند گرمای دست کسی هستی که تو رویات تصورش می کنی. و گاهی اونقدر دلت شنیدن صدای کسی رو می خواد که...







موضوع مطلب : دست و دل نوشته


یکشنبه 92 آبان 19 :: 8:9 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

امروز یکشنبه است و من از ساعت 7صبح  از خونه رفتم بیرون، و الان ساعت 8 شب برگشتم.

سرم خیلی شلوغ بود. برا یه کارخونه بازرس دفاتر قانونی می خواست بیاد، با مدیر مالی اونجا، رفتم و ساعت 3.30 برگشتم که مستقیم رفتم کلاس زبان و بعدش هم شرکت همون آقای مدیر مالی، که دفاتر کارخونه رو بنویسم.

خوشبختانه چون کارخونه هنوز فعالیتش آغاز نشده، ثبت زیادی نداشت و کارش زود تموم شد و اومدم خونه. فردا هم باید برم همون کارخونه.

بازرس ها خیلی خوب بودند، اونطور که فکر می کردم بد اخلاق نبودند و امروز روز نسبتاً خوبی رو پشت سر گذاشتم.

حالم از حال دیشب خیلی بهتره.

به قول استاد زبانم که ما متاسفانه عادت کردیم کور باشیم. و باید به قول سهراب چشمهامون رو بشوریم تا بتونیم حتی از دیدن یه آسمون صاف و آبی احساس لذت کنیم.

شب و روزتون صاف و پاک..

 




موضوع مطلب : دست و دل نوشته


شنبه 92 آبان 18 :: 9:41 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

تا حالا شده دلت انقدر پر باشه که نتونی گریه کنی؟

تا حالا شده بخوای با یکی حرف بزنی تا آروم شی اما ندونی چی باید بگی؟

تا حالا شده انقدر بغض تو گلوت پر باشه که دلت بخواد گریه کنی اما اصلا دلیلشو ندونی؟

ببینم، تا حالا شده انقدر که برنامه هات زیاده، نخوای دیگه زنده بمونی برا انجام دادنشون؟

یا تا حالا شده برنامه های کوچیکت رو انقدر برای خودت بزرگ کرده باشی که توشون گم شده باشی؟

تا حالا شده به خاطر اشتباهی که کردی، با خودت قهر باشی؟

اصلا تا حالا شده فکر کنی چرا اونچیزی نیستی که بودی؟

یا چرا اونچیزی نیستی که باید باشی؟

تا حالا شده تو یه روز همه ی درها به روت بسته باشن و آخر شب خسته و کلافه ندونی که باید چیکار کنی؟

(منظورم از در بسته، میتونه حتی جواب ندادن یه دوست به تلفنت یا اس ام اس ات باشه)

تا حالا شده فکر کنی واقعا چرخ گردون داره خلاف جهت حرکتت می چرخه؟

تا حالا شده.....

آره، امشب شنبه 18 آبان، ساعت یه ربع به 10 شبه و من همه ی اینها رو دارم احساس می کنم.

از 2 ساعت پیش که اومدم خونه، دارم با خودم کلنجار میرم و سرم رو با کارهای مختلف گرم می کنم. اما همه ی اینها رو با هم تو وجودم دارم.

اما آرزویم شادی روزافزون شماست..







موضوع مطلب : دست و دل نوشته


چهارشنبه 92 آبان 15 :: 5:40 عصر ::  نویسنده : هانیه رضایی زاد       

یه روزایی انقدر سرم شلوغه (که البته اکثر کارام هم با سیستم هست)، همش می چرخم تو صفحات اینترنت و سیستمم، و چون دنبال چند موضوع با هم می گردم، اصلا قاطی پاتی میشه شدید. مثل الان. انقده هنگ کردم که کدوم کارمو اول انجام بدم، گفتم اصلا ولش کن، یه سر به وبلاگ خودم بزنم، خدا بزرگه!!

کارهایی که باید امشب انجام بدم چیاس؟ چند نمونه اش: باید یه مقاله ای رو که تقریبا آخراشه، تکمیل کنم و بفرستم برای صاحبش. باید یه متن کوتاه انگلیسی راجع به معجزه پیدا کنم. باید یه فایلی رو که تازه به دستم رسیده و حاوی یه مقاله اس درمورد یه مساله ای که خودم توش مشکل داشت، رو کامل بخونم. باید یه نگاهی به متن پاورپوینت سمینارم بندازم که برام مرور بشه.  اینهمه کار دارم. اما امشب که نمیشه. الان ساعت 6 غروب چهارشنبه اس. و انصافا وقت هم کم نیارم، مخم سوت میکشه. تازه شب هم باید زود بخوابم که ساعت 6 صبح بیدار بشم و برم دانشگاه.

دوستان، التماس دعا




موضوع مطلب : دست و دل نوشته


<   1   2   3   4   5   >